سوته دلان
بیا در پرتو انوار قرآن یا تا بنگری آثار قرآن رسی بر آن نشاط جاودانی به دنبال تو می گردم نمی یابم نشانت را بگو باید کجا جویم مدار کهکشانت را تمام جاده را رفتم، غباری از سواری نیست بیابان تا بیابان جسته ام ردّ نشانت را نگهم مثل طفلان، زیر باران خیره شد بر ابر ببیند تا مگر در آسمان رنگین کمانت را کهن شد انتظار اما به شوقی تازه بال افشان تمام جسم و جان لب شد که بوسد آستانت را کرامت گر کنی این قطره ناچیز را شاید که چون ابری بگردم کوچه های آسمانت را حسین اسرافیلی یک شبی مجنون نمازش را شکست عشق آن شب مست مستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای نیشتر عشقش به جانم می زنی خسته ام زین عشق،دل خونم نکن مرد این بازیچه دیگر نیستم گفت ای دیوانه لیلایت منم سالها با جور لیلا ساختی عشق لیلا در دلت انداختم کردمت آواره صحرا نشد سوختم در حسرت یک یا ربت روز و شب او را صدا کردی ولی مطمئن بودم به من سر می زنی حال این لیلا که خوارت کرده بود مرد راهش باش تا شاهت کنم سراب رد پای تو تو آهنگ سکوت تو سراب رد پای تو من صبورم اما...به خدا دست خودم نیست اگرمی رنجم یا اگر شادی زیبایی تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم من صبورم اما... چه قدر با همه عاشقیم محزونم ! وبه یاد همه خاطرهای گل سرخ مثل یک شبنم افتاده به غم مغمومم.! من صبورم اما بی دلیل ازقفس کهنه شب می ترسم بی دلیل از همه تیرگی تلخ غروب و چراغی که تورا از شب متروک دلم دور کند..می ترسم! من صبورم اما .... آه..... این بغض گران صبر نمی داند چیست
لتجری تحتها الانهار قرآن
بیا تا میتوانی بهره بردار
زبحر حکمت ذخّار قرآن
بقرآن عرضه کن خود را و بشناس
بگوشت چون رسد گفتار قرآن
ز کردار بد خود ای برادر
چرا چندین کنی آزار قرآن
خدا ناخواسته با این رویّه
مگر هستی پی پیکار قرآن
بقول و فعل زشت خود ندانی
که هر دم کردهای انکار قرآن
سزد هنگام غربت بهر یاری
شود جانهای ما ایثار قرآن
بـقرآن (شاعرا) ایمان بیاور
که گمراهند بس کفّار قرآن
بی وضو در کوچه لیلا نشست
فارغ از جام الستش کرده بود
پُر ز لیلا شد دل پر آه او
بر صلیب عشق دارم کرده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
دردم از لیلاست آنم می زنی
من که مجنونم تو مجنونم نکن
این تو و لیلای تو... من نیستم
در رگ پنهان و پیدایت منم
من کنارت بودم و نشناختی
صد قمار عشق یکجا باختم
گفتم عا قل می شوی اما نشد
غیر لیلا بر نیامد از لبت
دیدم امشب با منی گفتم بلی
در حریم خانه ام در می زنی
درس عشقش بی قرارت کرده بود
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
کجای جاده پیدا شد
کجا دستاتو گم کردم
که پایان من اینجا شد
کجای قصه خوابیدی
که من تو گریه بیدارم
که هرشب هرم دستاتو
به آغوشم بدهکارم
تو با دلتنگیای من
تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری
تظاهر میکنم هستی
به دنبال یک تسکینم
صدایی تو جهانم نیست
فقط تصویر میبینم
یک حسی از تو در من هست
که میدونم تورو دارم
واسه برگشتنت هر شب
درارو باز میزارم
کجای جاده پیدا شد
کجا دستاتو گم کردم
که پایان من اینجا شد
کجای قصه خوابیدی
که من تو گریه بیدارم
که هرشب هرم دستاتو
به آغوشم بدهکارم
تو با دلتنگیای من
تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری
تظاهر میکنم هستی.
دوست دارم بهترینم
Design By : Night Skin |